هیچ مال از خرد سودمندتر نیست ، و هیچ تنهایى ترسناکتر از خود پسندیدن ، و هیچ خرد چون تدبیر اندیشیدن ، و هیچ بزرگوارى چون پرهیزگارى ، و هیچ همنشین چون خوى نیکو ، و هیچ میراث چون فرهیخته شدن ، و هیچ راهبر چون با عنایت خدا همراه بودن ، و هیچ سوداگرى چون کردار نیک ورزیدن ، و هیچ سود چون ثواب اندوختن ، و هیچ پارسایى چون باز ایستادن هنگام ندانستن احکام ، و هیچ زهد چون نخواستن حرام ، و هیچ دانش چون به تفکر پرداختن ، و هیچ عبادت چون واجبها را ادا ساختن ، و هیچ ایمان چون آزرم و شکیبایى و هیچ حسب چون فروتنى ، و هیچ شرف چون دانایى ، و هیچ عزت چون بردبار بودن ، و هیچ پشتیبان استوارتر از رأى زدن . [نهج البلاغه]
کبوتر زخمی نگاهم آن هنگام که در دشت روشن چشمانت به پرواز در می آید در آنسوی عمق نگاهت به دنبال جفت عشق خویش می گردددیر زمانی است که ضریح دستان اندوهم را به بارگاه چشمانت گره زده امکاش یکی بود مرا از این اسارت رها می ساختاما نه ....من عاشق اسیر بودنماسیر بند جادویی چشمانتاگر نباشی ......باران غصه های چشمان ترم را بر پهندشت مهربانی شانه های کدامین یار ببارماگر نباشی ...هق هق های شکسته بغضم را با نوازش کدامین دست چون بلوری بشکنمو خالی از همه غصه و دردی شوم وقتی که می گویی: مجنون این لیلا منم
ورود به بخش مدیریت